بدون شرح

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!

صدای فریادم را همه شنیدند  جز او که باید میشنید!

اشکهایم را همه دیدند!

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و  درون خودم بسوزم !

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!

[ شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 1:17 ] [ amin ] [ ]

خسته ام.....

              

خسته ام...

             حرف ها بر سر دلم عقده كرده است

چند روزی است نگذاشته اند حرف بزنم

                              مي خواهم گوشه اي بنشينم و كمي تنها باشم،

           حرف بزنم، بنويسم، بگويم

                          انگشت هايم خميازه مي كشند

بايد بنويسم                  

               اين حرف ها را نمي شود تحمل كرد،

              بيشتر از اين در دل نگه داشت                         

ورم مي كند و رنجم مي دهد

مي روم...

كجا بروم؟                        

خسته ام


خسته از تمام صبحهایی که                     

انتظارم را نمی کشند.

از تمام کوچه هایی که                                 

            در طول تنهایی ام  دراز کشیده اند

و از خس خس لحظه هایی که                  

.....به آخر نمی رسند              

[ شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 1:13 ] [ amin ] [ ]

قربونت برم خدا چقد غریبی توی زمین

خدا: بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است.
بنده: خدايا !خسته ام!نمي توانم.
خدا: بنده ي من، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدايا !خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم.
خدا: بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان
بنده: خدايا سه رکعت زياد است
خدا: بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدايا !امروز خيلي خسته ام!آيا راه ديگري ندارد؟
خدا: بنده ي من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله
بنده: خدايا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد!
خدا: بنده ي من همانجا که دراز کشيده اي تيمم کن و بگو يا الله
بنده: خدايا هوا سرد است!نمي توانم دستانم را از زير پتو در بياورم
خدا: بنده ي من در دلت بگو يا الله ما نماز شب برايت حساب مي کنيم
بنده اعتنايي نمي کند و مي خوابد
خدا:ملائکه ي من! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابيده است چيزي به اذان صبح نمانده، او را بيدار کنيد دلم برايش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بيدار کرديم ،اما باز خوابيد
خدا: ملائکه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بيدار نمي شود!
خدا: اذان صبح را مي گويند هنگام طلوع آفتاب است اي بنده ي من بيدار شو نماز صبحت قضا مي شود خورشيد از مشرق سر بر مي آورد
ملائکه:خداوندا نمي خواهي با او قهر کني؟
خدا: او جز من کسي را ندارد...شايد توبه کرد...
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری.

[ شنبه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 23:58 ] [ amin ] [ ]

دردل

سلام به همه کسانی که از وبم دیدن میکنند

خدایا اذیت شدم...دلمو  شکوندن...حتی گوششونم گرفتن تا صدای خوردشدنشونشنفن...اروموبیصدا بدون فکرکردن بهم رفتن...انگار که چیزی نشده...مجبورم این خنده ی لعنتی همیشه رولبم باشه کمکم کن...خیلی تنهام مثل خودت..اما همیشه شکرت میکنم...خدایاشکرت...

[ جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 19:17 ] [ amin ] [ ]